توسعه به معنای عام ابعاد مختلفی را شامل می شود و در مقیاس های مختلفی معنا و مفهوم می یابد به این معنا که ظرف مورد مطالعه که از فرد و خانواده شروع و یک جامعه انسانی در سطوح مختلف ختم می گردد می تواند در یک بخش های توسعه یافته و در بخش های دیگر تحقق توسعه به تعویق افتاده باشد مثال خانواده ای که به لحاظ مالی متمول ولی به لحاظ اجتماعی در جایگاه مناسبی در جامع برخودار نیستند. همچنین در سطوح مختلف معنا و مفهوم می یابد یعنی همانطور که گفته شد از یک خانواده تا یک جامعه تاسطح جهانی متغیر است. بر این همین اساس مفهوم توسعه و عدالت در فضا مطرح می گردد چرا که در یک جامعه می تواند بخشی توسعه یافته و بخش دیگر عقب افتاده باشد. و عدالت فضایی از همین تفاوت ها نشأت می گیرد.
مسئله اساسی در اینجا، بزنگاه و ریشه های توسعه است شکی نیست که توسعه انسانی ریشه توسعه در همه ابعاد و در همه سطوح است بر همین اساس انسان در یک جامعه شامل آحاد جامعه و نخبگان هستند. البته مراد از نخبگان در یک جامعه در اینجا تمامی افرادی را شامل می شود که یا مسئول و یا متفات از آحاد جامعه هستند. و ریشه توسعه در این دو گروه یعنی مردم و نخبگان فرهنگ است، جامعه مترقی در همه ابعاد اساساً از فرهنگ بالا و غنی در تناسب با معنا و مفهوم توسعه در آن جامعه برخودار است. مسئله از اینجا مطرح می گردد که اگر در یک جامعه ای توسعه به تعویق افتاد کدام یک از این اضلاع در جایگاه بالاتری است و چه فرمولی بین اینها برای تحقق توسعه حکمفرا است. بدون شک لغزش ضلع سوم یعنی فرهنگ عامل انحطاط جامعه است و هر وقت بخواهیم توسعه را در یک جامعه محقق کنیم باید به سراغ فرهنگ ان جامعه برویم . حال اگر در این جامعه فرهنگ در مسیری برای توسعه نباشد این مسئولیت به نخبگان واگذار می گردد چرا که آنها هستند که می تواند با تولید مفاهیم مورد نیاز برای مردم و در کنار مردم خالق یک فرهنگ توسعه جدید باشند. لذا در یک جامعه نوک پیکان توسعه به سمت نخبگان ان جامعه است نه مردم چرا که ضعف های شکل گرفته در جامعه توسط نخبگان باید تحلیل و حل و فصل و در یک سطح بالا برای مردم تعریف تا با نهادینه شدن آن فرهنگ درست در جامعه ایجاد گردد. عموماً مسئله اساسی در کشورهای توسعه نیافته همین است چرا که یا نخبگان جامعه شناسایی نشده اند، یا اشتباه شناسایی شده اند و یا این نخبگان مورد اعتماد و احترام آحاد ملت نیستند.